اندر احوالات اتوبوسهای داخل شهری!...

شما حتما تا کنون سوار اتوبوس های واحد شده اید. وقتی اتوبوس در لاین ویژه با سرعت 360 هزار کیلومتر از کنار ماشین های متوقف شده در ترافیک می‌گذرد، شاید حسی ک مسافران آن اتوبوس دارند، حسی باشد ک هیتلر در حین کشور گشایی داشت و بالعکس فردی ک در پشت ماشین چند صد میلیونی‌اش در ترافیک مانده است با حسرتی ب این اتوبوس می‌نگرد ک گویی مربی مالدیو بعد از شکست 17 بر 0 در برابر ایران است. اما...
بهتر است از منظر دیگر نیز ب آن نگاه کرد!...
پای مبارک را ک در اتوبوس می‌گذاری اگر بیش از دومتر وارد شوی و اقدامی در راه پرداخت کرایه انجام ندهی، ندایی با مهربانی و لطافت شما را می‌خواند ک: عزیزم (گلم، جونم، عمرم و افعاله معکوسه دیگر) اگر ناراحت نمی‌شی من کارتت رو نکشیدی.
البته درصد کمی از راننده‌ها هم کمی مهربان‌ترند و آن ‌قدر این کلمات را با عشق و لطافت می‌گویند ک کلا از سوار شدن در اتوبوس پشیمان می‌شوی. البته در بخش آقایان این مسئله زیاد رویت نمی‌شود اما در بخش بانوان ضریب پیچشی به شکل شگفتی افزایش یافته و پیچاندن راننده رواج فراوان دارد و راننده هر ایستگاه تعداد من کارت زده‌ها را می‌گوید اما بازهم صدایی از دستگاه مورد نظر ب گوش نمی‌رسد.
 و اما صندلی‌های اتوبوس حکایت دیگری برای خود دارند. در قسمت جلوی اتوبوس واحد آقایان وقتی فردی بلند می‌شود باید فرد دیگر را با التماس بر روی صندلی نشاند. در این قسمت علاقه چندانی ب نشستن در صندلی وجود نداشته و بایستی با خواهش و تمنا فرد را روی صندلی نشاند و اما در سوی دیگر اتوبوس- واحد بانوان محترمه- نبرد و جدال برای تصاحب صندلی ها امری اجتناب ناپذیر است. اگر بانویی برای درست کردن چادرش از جای برخیزد چهار نفر ب سوی صندلی‌اش خیز برداشته و آن خانم محترم اگر یک میکرون ب سمت در حرکت کند چند نفر ب سمت صندلی هجوم می‌آورند و جدالی سخت اتفاق می‌افتد. لذا توصیه ب بانوان محترم اینست ک وقتی روی صندلی نشسته‌اند بدون هیچ‌گونه اقدام و حرکتی تا مقصد، روی صندلی بنشینن و دچار خوددرگیری نشوند و الا باید برای تصاحب مجدد صندلی وارد نبردی سخت گردن!... 

نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 10:50

سلام دایی جان مطالبتون رو خوندم افرین به این همه احساس دست گلتون درد نکنه خیلی مطالبت به دل میشینه همرو خوندم ولی دیگه نخواستم یکی یکی براشون نظر بزارم و از ته دلم میگم انشاالله تو تمام مراحل زندگیت سر بلند و پیروز باشی

سلاام دایی مسعود...
واقعا قدم رنجه کردین و ب وبلااگم سر زدین...
ممنون از این همه لطف و محبت تون...
خیلی سپاسگزار از دعای خیر تون...
انشاا...شما هم همیشه شاد، سلاامت و سر سبز باشین...
تو این ایام عزیز من رو از دعای خیرتون فراموش نکنین ک سخت محتاج دعای دوستانم...

سیما چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 23:37

چقدر تو به اتوبوس واحد علاقه داری؛ اتوبوسرانی داخل شهری بد نیس استخدامت کنه

سلاام آجی...
اتفاقا بد فکری نیستش!...
بهتره برم اتوبوس رانی و کلی اطلاعاتی ک دارم رو در اختیارشون بذارم!...
ممنون آجی ک ب فکرم هستی!...

نیمه جون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 01:28

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

موج عشق تو اگر شعله ب دل‌ها بکشد
رود را از جگر کوه ب دریا بکشد
گیسوان تو شبیه‌است ب شب اما ن
شب ک این قدر نباید ب درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یک دل شده با عشق، فقط می‌ترسم
هم ب حاشا بکشد هم ب تماشا بکشد
زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام کار ب این جا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته ب دست دگری‌است
وای اگر کار من و عشق ب فردا بکشد...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.