شب چهارم محرم: شب حضرت حر(ع) و فرزندان حضرت زینب(س)


شب چهارم عزاداری محرم ب نام یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی و فرزندان حضرت زینب(س) اختصاص دارد. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام چنین جایگاه وارسته‌ای نداشت و ب گفته خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب‌ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.

فرزندان حضرت زینب(س) در روز عاشورا
در روز عاشورا، وقتی نوبت ب جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند. حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع ک فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می‌کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیله بنی هاشم است. او نائبه الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدایی راه حسین (علیه السلام) کرد.
مگر نه آن‌ ک در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفه «کهیعص» را برای زنان کوفی تفسیر می‌کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت «کهیعص» رمزی در مصیبت وارده بر شما در کربلاست.
بسیاری می‌گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و ب آن‌ها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید، کما این‌ک امام(ع) حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می‌داشت، دایی خود را ب مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر ب میدان آمد و این رجز را سر داد:
ب خداوند شکایت می‌کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری ک کورکورانه ب جنگ با ما برخاسته‌اند . نشانه‌های قرآنی را ک محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند.» و پس از نبردی نمایان، ب شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را این‌گونه معرفی کرد:
اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند جعفر هستم ک از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال‌های سبز پرواز می‌کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.
حر بن یزید ریاحی و شهادت در کربلا
حر بن یزید ریاحی از سپاه کوفه ب سپاه امام حسین علیه السلام ملحق شد و توبه کرد و با شادمانی ب استقبال شهادت رفت و فرزند پیامبر را یاری کرد. او نزد امام رفت و گفت: من اولین کسی بودم ک راه را بر تو گرفتم. ب من اجازه ده تا اولین کشته باشم، ب امید این‌ک در قیامت با جدت مصافحه کنم. 
امام فرمود: تو از کسانی هستی ک خدا توبه آن‌ها را پذیرفته است. پس اولین کسی که جلو افتاد و با سپاه دشمن مبارزه کرد حرّ بود.
او در روز عاشورا دلیرانه می‌جنگید و رجز می‌خواند: من حّر هستم ک میزبان میهمان‌هایم. شمشیرم را بر شما فرود می‌آورم و از بهترین کسی ک ساکن سرزمین بلا شده است حمایت می‌کنم. می‌زنم شما را و باکی ندارم.
حر بن یزید ب اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیکار می‌کردند. هر گاه یکی از آن‌ها در محاصره دشمن قرار می‌گرفت، دیگری او را از محاصره بیرون می‌آورد، و مدتی ب این گونه پیکار کردند. اسب حرّ زخمی شد اما او همچنان سواره پیکار می‌کرد و رجز می‌خواند تا این ک مردی ب نام «یزید بن سفیان» ک با حر دشمنی دیرینه داشت ب او حمله کرد ولی حرّ ب او هم امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند.
پس از آن فردی ب نام «ایوب بن شرح» تیری ب اسب حر زد و آن را از پای در آورد. حرّ ب ناچار از اسب پیاده شد و پیاده ب رزم ادامه داد تا بیش از چهل نفر را ب قتل رساند. در این هنگام بود ک لشگر پیاده نظام عمر بن سعد بر او حمله ور شدند و او را ب شهادت رساندند.
امام علیه السلام بر بالین حرّ نشست و خون از چهره او پاک کرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزادی، همان گونه ک مادرت بر تو نام «حرَ» را نهاد، تو در دنیا و آخرت حرّ و آزاده هستی.
یکی از اصحاب امام علیه السلام در رثای حرّ این گونه سرود: نیکو آزاده‌ای بود حرّ ک از قبیله بنی ریاح است. او هنگامی ک نیزه‌ها بر او فرود می‌آمدند صبور و شکیبا بود. و نیکو حرّی بود؛ چرا ک خود را فدای حسین کرد و صبح هنگام جان خود را نثار کرد.
بدن سالم حر پس از صدها سال
شاه اسماعیل صفوی پس از تصرف بغداد، ب کربلا آمد و در آن‌جا از برخی مردم شنید ک از حر ب دلیل این‌ک ب امام حسین علیه السلام اجازه خروج از کربلا را نداده و باعث وقوع حادثه عاشورا شده بد می‌گویند.
شاه اسماعیل فرمان داد قبر او را نبش کنند. آن‌گاه بدن سالم او را دید ک شبیه مردی بود ک خفته باشد. دستمالی ک امام حسین علیه السلام بر سر وی بسته بود، هنوز بر سرش بود. همین ک دستمال را باز کردند، خون تازه روان شد و هرچه کردند با دستمال دیگری خون را بند بیاورند ممکن نشد و دوباره همان دستمال را بستند تا خون بند آمد.
با مشاهده‌ عظمت حر، شاه اسماعیل دستور داد گنبد و بارگاهی برایش بنا کنند.
رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم
خدا کند بگذارد خودی نشان بدهیم
رسیده وقت نماز رشادت و مردی
نمی‌شود ک من و تو فقط اذان بدهیم
اگر ک داد دوباره جواب سر بالا
بگو چگونه جوابی ب این و آن بدهیم؟
بیا ک عهد ببندیم و قول مردانه
ب هم دهیم که قبل از حسین، جان بدهیم
ب حاجت دل خود می‌رسیم اگر او را
قسم ب پهلوی بانوی قد کمان بدهیم
بخند و قصه نخور، چون ب قلبم افتاده
اجازه می‌دهد آخر خودی نشان بدهیم
نظرات 1 + ارسال نظر
شریف زارع پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 11:07

حادثه حر حزن انگیز بود. زیبا نگاشتی

سلاام...
حر واقعا آزاده بود و راه درست رو در پیش گرفت و واقعا در لحظه ی بازگشت و پرواز ب ملکوت آزاد و رها از قید و بند پرواز کرد!...
ممنون از لطف و محبت تون...بزرگواری می کنین و مطالب رو می خونین...بی نهایت سپاسگزارم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.