هر قاصدکی یک پیامبر است!...


گل آفتابگردان رو ب نور می‌چرخد و آدمی رو ب خدا. ما همه آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان ب خاک خیره شود و ب تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست.

آفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد. این‌ها را گل آفتابگردان ب من گفت و من تماشایش می‌کردم ک خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله‌ای بود و دایره‌ای داغ در دلش می‌سوخت.

آفتابگردان ب من گفت :
وقتی دهقان بذر آفتابگردان را می‌کارد، مطمئن است ک او خورشید را پیدا خواهد کرد. آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمی‌گیرد اما انسان همه چیز را با خدا اشتباه می‌گیرد .
آفتابگردان راهش را بلد است و کارش را می‌داند.

او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید کاری ندارد. او همه زندگی‌اش را وقف نور می‌کند، در نور ب دنیا می‌آید و در نور می‌میرد، نور می‌خورد و نور می‌زاید.

دل خوشی آفتابگردان تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان می‌میرد، بدون خدا، انسان.
آفتابگردان گفت :
روزی ک آفتابگردان ب آفتاب بپیوندد ، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی ک تو ب خدا برسی، دیگر "تویی" نمی‌ماند .
و گفت :
من فاصله‌هایم را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه پر می‌کنی؟
آفتابگردان این را گفت و خاموش شد. گفت و گوی من و آفتابگردان ناتمام ماند زیرا ک او در آفتاب غرق شده بود .
جلو رفتم، بوییدمش، بوی خورشید می‌داد. تب داشت و عاشق بود. خداحافظی کردم .
داشتم می‌رفتم ک نسیمی رد شد و گفت:
- نام آفتابگردان همه را ب یاد آفتاب می‌اندازد، نام انسان آیا کسی را ب یاد خدا خواهد انداخت؟
آن وقت بود ک شرمنده از خدا رو ب آفتاب گریستم ...
این نوشتار زیبا بر گرفته از کتاب " هر قاصدکی یک پیامبر است" نوشته آقای " عرفان نظر آهاری " می باشد. سبک کتاب بسیار سلیسل، ساده، روان و شیرین است. این کتاب در قطع پالتویی و 48 صفحه می باشد.

نظرات 5 + ارسال نظر
هم نفس جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 19:29 http://dokh91-shahrivar.blogfa.com/

سلام قلب شیما

نفسم ادرس وبلاگم وعوض کردم

سلاام نفس آجی...
فدای تو بشم شیما جاان...

عشق بی نشون پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 12:59 http://www.mostafas70.blogfa.com

سلاام...
ممنون از لطف تون آقا مصطفی...
شاد و سرزنده باشین...

عشق بی نشون پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 12:30 http://www.mostafas70.blogfa.com

عالب بود

سلاام...
جالب بود یا عالب؟...
در هر صورت سپاس فراوان از محبت تون...

شریف زارع چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت 14:13

دختر مهربانی ها!
متن، بسیار زیبا و احساس بر انگیز است .هر چند می دانم که محتوای متن احساسی و یک نوع صحبت فانتزی با خداوند گاراست اما با این وجود هیچ مخلوق به اندازه انسان نزد خداوند ارج و قربت نداشته است که انسان دارد . چرا که آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام.......
همانگونه که این نوشته جات بطور غیر عمد انسان را هدف قرارداده معتقدم ما انسان را از دیدگاه تفاسیر نه چندان صحیح برخی مفسران دینی قضاوت می کنیم حال آن که انسان تنها موجودی است که اختیار دارد و می تواند انتخاب کند و یا رد کند ، اما آفتابگردان از خود انتخابی ندارد و بطور غریزی بسوی آفتاب می رود. بنابراین عمل قاصدک غیر ارادی است و صرفن برای ادامه زندگانی است . اگر یک منبع نور دروغین(لامپ) را نیز مشاهده کند بسوی او تعظیم خواهد کرد حال که انسان ، خیر! تامل می کند تعقل می کند و از منابع دروغین ، خدای واقعی را انتخاب و پرستش می کند.چه بسا برای خدایش یک ماه روزه می گیرد یک عمر عبادت می نماید، گذشت می کند ، انفاق می کند ، و این ها همه از روی انتخاب است و نه اجبار!
مخلوقات ابزاری می باشند برای شناخت بیشتر آفرینش حال انکه انسان خود مظهری از باریتعالی می باشد و روح خداوند در وجودش حلول یافته و منتخب خداوندگار است.
شاید اگر رابطه ی بین خدا و انسان نیز این قدر سخت و صعب معرفی نشده بود ، "هر انسان نیز یک پیامبر می بود "قبول کنیم که مبلغان دینی ما نیمه غضبناک خداوند را بیشتر از نیمه مهربان او ترویج کرده ایم و به همین خاطر است که کودکانمان از خدا جهنمش را بیشتر یاد می کنند.
مع الوصف علیرغم همه بدی ها انسان ها تنها قاصدکان واقعی باغ آفرینش و بندگی هستند.

سلاام دوست عزیز و بزرگوار جناب آقای شریف زارع
ب حق سخنتان درست و بر گرفته از حکمت اصلی آفرینش انسان است و تمامی جمادات، موجودات و تک تک اتفاقات زندگی درسی هست جهت برگزیدگان خدا تا در زمین ب درستی زندگی کنن و قدم در راه حق و حرکت در مسیر نور داشته باشند...ولی متاسفانه خیلی از ما انسان ها در خواب غفلت ب سر می بریم و غافل از همه ی اتفاقات زندگی هستیم...
اختیار یکی از بزرگترین نعمات خداوندی است ک انسان فقط لیاقت در اختیار داشتن این نعمت را دارا است ولی چ می توان کرد ک گاهی همین بنده ی خاکی از اختیار خود سوء استفاده می کند و ظلم ها ب هم نژادی و هم جنس خود...
با شما موافقم ک مبلغان دینی بیشتر اوقات خشم و عضب خداوندی را نشان کودکانمان می دهند ولی چ می توان کرد جز این ک افسوس خورد و گفت خانه از پای بست ویران است!...
تعبیر زیبایی از قاصدک های باغ آفرینش داشته اید...و مطمئنم همین گونه است ک شما گفته اید...
.
.
سلاامتی، شادکامی و موفقیت شما آرزوی قلبی من است...با آرزوی بهترین ها در سال 93 برای شما دوست عزیز، بزرگوار و مهربانم...

شیما چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت 13:37

آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنّمی بیدار
می زند نغمه،
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه هایِ بهار؟

شفیعى کدکنى

برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز...فدای تو عزیزم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.