ب بهانه ی پایان ماه صفر!...


پایان ماه صفر نزدیک است و دل بد جور ب آشوب افتاده است!...جدا از همه ی تزها و تئوری های روشنفکرانه، سوای همه عقده‌هایی ک این روزها سیراب می‌شود، سوای نوحه ها و مجالس روضه و مداحی ها ک گاهی ب بیراهه نیز می روند!...سوای صدای طبل و سنج و زنجیره ها و سوای ....حسین مظلومانه دفن می شود چه در صحرای کربلا و چه در اعماق افکار ما!..
اکثر ما مطمئنا پایان ماه صفر رنگ و بوی عزا داری ها را ب انباری اتاق و ذهنمان می سپاریم و فارق از این ک حسین ک بود و چرا قیام کرد فراموشکار می گردیم!...آن قدر فراموش کار ک حتی فراموش می کنیم نزدیک دو ماه برای حسین عزا داری کرده ایم و قول داده ایم اگر در صحرای کربلا همدم و همراهش نبودیم این جا و در زمان حال همیشه با او باشیم!...
حسین با پایان ماه صفر می رود!...و از فردا دوباره کمر به داستان های دیو و دلبری می بندیم!...
دوباره می شویم همانی ک قبل از محرم بوده ایم!...دوباره کینه، دشمنی، تهمت، دروغ و... دوباره فراموش کاری سراغ اکثرمان می آید و فراموش می کنیم ک چرا محرمی بود و حسینی!...
گم شده ای وجود ندارد!...
تنها گم شده ی واقعی خودمان هستیم!...
اکثر ما در باتلاق افکار پوچ گم شده ایم و دست و پا می زنیم و روز ب روز نیز در این باتلاق پوچی فروتر می رویم!...و فراموش می کنیم ک چرا زینب در وصف صحرای کربلا و عصر عاشورا فرمود: جز زیبایی ندیدم!...