خالق عصر پاییزی در پاییز پر کشید!...


پست امروز من فقط ب یاد مرتضی پاشایی هست...

دیروز روح بزرگ این خواننده ی جوان کشورمان بدن رنجور و ضعیف مرتضی رو برای همیشه ترک کرد ک دیگه شاهد درد کشیدن او نباشیم...هر چند ک همگی برای شفای او دعا کردیم ولی گویا شفا مرتضی در رفتن بود ن ماندن!...
گر چ مرتضی راحت پر کشید و رفت و واسش جاده ی عشق ب راستی یه طرفه بود ولی چیزی ک رنج و درد آدمی رو بیش تر می کنه اینه ک دیگه از آهنگ های جدیدش خبری نخواهد بود و باید ب صدای ماندگارش عادت کنیم...
پر کشیدن روح مرتضی مطمئنا برای خودش شیرین و گوارا خواهد بود چون در جوار رحمت حق آرام و ساکت آرمیده و از خوان تعنم آسمانی حضرت دوست برخوردار خواهد بود ولی درد اوج گرفتن او برای پدر و مادر عزیزش بسی جانکاه و سخت خواهد بود ...
خدایا!
 از تو می خواهم ب حق این ماه عزیز و ب حق آبروی نیکان و خاصان درگاهت ب این عزیزان صبر و شکیبایی عطا کنی ک بس نیازمند آنن...آمین...
یکی هست
یکی هست تو قلبم ک هر شب واسه اون می نویسم
اون خوابه
نمی خوام
بدونه
واسه اونه ک قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه
ک خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمی خونه
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو ک می بست
می دونستم ک می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
می ترسم
یه روزی
برسه ک اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا
کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون می کنم این جا
سکوت
اتاقو
داره می شکنه تیک تاک ساعت رو دیوار
دوباره نمی خواد بشه باور من ک دیگه نمی یاد انگار
یه روز همین جا توی اتاقم
یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو ک می بست
می دونستم ک می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
یکی هست تو قلبم ک هر شب واسه اون می نویسم
اون خوابه
نمی خوام
بدونه
واسه اونه ک قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ
یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه
ک خیسه
پر از اشک و باز کسی اون و نمی خونه