اندر احوالات نعمت خانم!...



وبلاگ یکی از دوستان عزیز(آوا جوون) مطلبی بود در خصوص ترانه خوانی پدران برای دختران با این مضمون:
"یه دختر دارم شاه نداره

صورتی داره ماه نداره

از خوشگلی تا نداره

به کس کسونش نمیدم

به همه کسونش نمیدم"

این موضوع باعث شد ک جرقه ای در ذهن ایجاد بشه ک جا داره از ایشون تشکر کنم ک باعث تلنگری ب ذهن خاموش من گردید!...
یادمه همیشه مرحوم پدر می گفتن حضرت رسول(ص) فرمودند ک پسر رحمته و دختر نعمت و هر خونه ای ک نعمتی در اون باشه فرشتگان آسمانی بر والی خانه سجده می کنن ک  وظیفه ی سنگین نگه داری از نعمت خداوندی رو قبول کرده...
طبق آمار و شواهد موجود این گونه پیداست ک این روز ها کلهم اجمعین، خلق الله زده‌اند اندر کار خرید نعمت( اشاره ب دوران بچگی ک پدر و مادرا ب فرزندان شون می گفتن هر وقت پول دار بشیم میریم بازار و از خدا بچه می خریم!...)؛ آن هم نه یکی نه دو تا بلکم مثل خانم همسایه ی ما 5 تا!...البته نا گفته نماند نعمت های همسایه یکی از یکی شیرین تر و جذاب ترن! و بی جهت نیست ک خدا ب خودش خطاب زده و تبریک گفته "تبارک الله احسن الخالقین"!...
اگر توجه کرده باشین ب هر گوشه از خیابان های شهر و گذر ک نگاه می کنی ب دفعات حضور نعمت را بر رحمت پر رنگ تر احساس می نمایی و هر چه در عمق ماجرا دقیق‌تر می‌شوی، می‌بینی ای بابا این نعمت فقط اسمش نعمت است و با وجود اوضاع بد اقتصادی حال حاضر، اسمش بد جور غلط انداز است و باید گفت هر چه نعمتت کمتر سرت آسوده‌تر!....
 نعمت خانم از وقتی پا بر عرصه ی خانه ی پدر و مادر می گذارد با شیرین زبانی عزیز دل پدر و مادر می شود و گاهی ب قدری ماهرانه این کار را می کند ک مقداری از جای آقا رحمت را در دل والدین می گیرد!...

نعمت جان از کودکی‌اش با پنس های رنگی و جورواجور و انواع جوراب های لب تور و دامن های چین ماچین و هزار قر و افاده، ناز کردنش شروع می‌شود و تا خود دوران شباب کاری می کند ک والدینش تمام زار و زندگی شان را برای شادی دل نعمت شان وقف کنن، ک ب قول این عزیزان آن هم ب فدای یک خنده از ته دل نعمت شان!..

البته تا این جا مشکلی پیش نمی آید!
اصل قضیه از زمانی شروع می‌شود ک آقا رحمت همسایه ب نیت خیر در خانه‌ را بکوبد و دل نعمت خانم را شیش دانگ ببرد، آن‌ وقت است ک گاو خانه درد زاییدن می گیرد آن هم چند قلو!...
هر چند اهل خانه از استرس گیر آمدن شوهر برایش رها می شوند اما این رهایی خرج دارد و باید خانواده دار و ندارشان را بردارند و بروند بازار و کل زندگی را برایش جهاز کنن و نعمت نازشان را با آبروداری، دو دستی، دست رحمت همسایه بدهن تا بروند پی‌زندگی‌شان ک البته  این اتفاق خیلی هم خوب است چون ک سنت حسنه ی پیامبر(ص) از قوه ب فعل در می آید!...و جدا از همه ی این مسائل ب واسطه این سنت یک رحمت مفت و مجانی هم گیر خانواده نعمت خانم می آید و اگر خیال کنن ک رحمت و نعمت ب همین راحتی می روند پی زندگی‌شان و دست از سر کچل شان برمی دارن، زهی خیال لغو و بیهوده!....
چون از صبح روز بعد از عروسی خانواده ی نعمت خانم باید هر وعده شام و ناهار در خدمت‌ شان باشند تا خدایی نکرده دل‌ اهل خانه ی نعمت خانم نگیرد و احساس تنهایی نکن!...
حالا اگر اهل خانه ب زمین و آسمان بروند و خودشان را هزار تکه کنن ک عزیزان دل، ما ک دلتنگ تان نیستیم و بلکه دلمان از قبل نیز گشاد تر شده است و جا برای یک نعمت دیگر برای رحمت مان باز گشته فایده ندارد ک ندارد و این دو کبوتر عاشق(منظور همان آقا رحمت همسایه و نعمت خانم هست) همه ی این صحبت ها را می گذارند پای تعارفات پدر و مادرانه!...و رگ قلمبه ی فرزندی عمرا اجازه دهد  ک خدایی نکرده وظیفه خود را در قبال والدین ب فراموشی سپارند!...
در همین کش و قوس‌ها و درگیری بر سر احترام ب والدین و تعارفات پدر و مادرانه ب ناگاه سرو کله جوجه نعمت پیدا می‌شود و از آن جایی ک والدین نعمت جاان ک الان خودش در شرف مادر شدن است اعتقاد دارند ک آمیزاد نمی تواند مال و اموال را با خودش ب گور ببرد باید همان دوزاری را ک برای شان باقی مانده، بردارن و خرج شیشه و پستونک و... کنند و تا چندین سالگی جوجه جاان دنیا نیامده سیسمونی بخرن!...
و البته جالب تر این است ک وقتی این جوجه ی جاان پا بر زمین می گذارد والدین نعمت خانم حاضرن بهر یک خنده ی جوجه جاان پیراهن تن و چهار لاخ شوید باقی مانده را بدهند!...
و باز تکرار مکررات و خواندن همان ترانه برای جوجه نعمت توسط پدر بزرگ و مادر بزرگ و پدر جوجه جاان!...
و تازه می‌فهمی ب قول همان بزرگترها پسر رحمت است و دختر نعمت!...پس خدا همه را غرق نعمت کند!...