
زمانی ک اسم فصل پاییز را می شنوم بلافاصله یاد ما شدن می افتم!...یاد همدلی و هم کاری!...پاییز در برخی از شهرهای کشورمان فصل زندگیست!...فصل عاشقی و همراهی با هم دیگر!...البته ن از آن مدل عاشقی هایی ک در نظر دارین!...منظور عشق از نوع هم کاری و کمک ب هم نوع است!...
با ورود ب آبان ماه این عشق و هم دوستی شدید تر می شود!...
مردم شهر من عاشق این فصل هستن!...وقتی ک سحر گاه بعد از نماز صبح ب سمت مزارع زعفران حر کت می کنند شور زندگی بیشتر احساس می شود!...
خورشید نزده وارد دشتی از گل های عطرآگین می شوند و از بوی عطر زعفران مست مست!...فرقی نمی کند بزرگ باشی یا کوچک!...
ب زمین گل ک می رسی سریع از ماشین پیاده می شوی و سبد ب دست بر روی زمین می نشینی و شروع ب گل چیدن می کنی دوست داری قبل از طلوع خورشید و قبل از سلاام کردن گلها ب نور زیبا و طلاایی خورشید تک تک گلها را بچینی ولی خب گاهی این امر ب خاطر حجم بالای گلها امکان پذیر نیست!...
در دشتهای پر از گل زعفران صحنه های زیبایی را می بینی ک زیبایی چیدن گل را چندین برابر می کند!...این جا علاوه بر بوی زعفران بوی هم دلی و همکاری غوغا می کند و وجودت را سر مست تر از عطر گل ها و هم دلی!...
این جا افراد بعد از چیدن گلهای شان ب سایر افراد ک هنوز مشغول جمع آوری و چیدن گل هستن خدا قوتی گفته و بر روی زمین های سایرین می نشینن و شروع ب چیدن می کنن!...چ قدر صحنه های همدلی و همکاری زیبا هستن و البته غیر قابل توصیف!...
کودکان این جا روح و جسم شان آزاد و رها از قید و بند خانه ب جست و خیز بر می خیزند و شادی کنان دنبال هم می کنن و چ بسا بزرگترها نیز گاهی گل های باغ زندگی را همراهی و با آن ها بازی گرگم و گله می برم و عمو زنجیر باف بازی می کنن و البته در این بین من نیز از این امر مستثنی نیستم!...
علاوه بر این بر روی زمین های گل یادی از گذشتگانی می کنیم ک سال پیش در بین مان بوده اند و امسال رخت سفر آخرت رو پوشیده و ب رحمت ایزدی رفته اند و با قرائت فاتحه ای دست جمعی روح شان را شاد می کنیم...باشد ک مورد مغفرت و عفو خداوندگار قرار گیرند!...
من همیشه دشت های پر گل زعفران را ب خاطر همدلی و همکاری مردمانش دوست دارم و خواهم داشت!...