آدمک کاهی!...




ترا با آن قلب کاهیت دوست دارم،
تنها ایستاده در مرغزار،
با چشمانی همیشه منتظر،
دلی همیشه تنگ،
و من می دانم معنی سکوت و دلتنگیت را،
من،
دعا می کنم تو را،
وقتی ک ابر چشمانت،
تمام آسمان را در بر می گیرد
من،
دعا می کنم تو را،
وقتی ک ماه شب،
قصه تنهایت را،
برای ستاره‌ها می‌خواند
من،
دعا می کنم تو را،
جایی میان مرگ برگ،
و دلتنگی درخت
من دعا می کنم
برای قلب پراز کاهت،
برای چشمان پر از غمت،
برای مرغزار و کلاغ‌های نشسته بر شانه هایت،
و برای این ‌ک از یاد ببری،
لبخند،
آن پرنده ی سبک بال را
تو نیز برای من دعا کنم،
تا
فراموش کنم همه ی اتفاقات بد را...
شاید دعای تو گیرا باشد!...
نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود جمعه 16 آبان 1393 ساعت 21:49 http://www.masoud85.ir

با سلام خدمت شما بزرگوار
مطالبتون رو خوندم مثل همیشه افرین
انشاالله در پناه حق موفق و سربلند باشید
سبز سبز باشید .

___________________________________________

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تورا عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی!

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند!...

سلاام بر شما آقا مسعود بزرگوار...
ممنون از لطف تون ک بازم مثه همیشه من رو مورد محبت خودتون قرار دادید...
باعث بسی خرسندی ک دوستان خوبی هم چون شما گاهی ب من سر می زنن و قدم بر دیدگانم می گذارن...
بابت مطلب زیباتون بی نهایت سپاس گزارم...
سلاامت و شاد باشین همیشه....

AMIN13 دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 15:15

سلام ازاینکه دیدم اومدین ودوباره دست به قلم شدین خوشحالم
به به دست مریزادخیلی خوب
خسته نباشی

سلاام ..
ممنون ازلطف و محبت تون آقای حسین زاده بزرگوار...
شما همواره ب من لطف داشته و دارین ...
بی نهایت سپاس از این ک ب وبلااگم سر زدین...
انشاا... همواره سلاامت، شاد و موفق باشین...

سیما چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 14:35

فدای آجی دل نازکم

سلاام سیما آجی...
فدای دل مهربونت نازنین آجی...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.