از بچگی بر اساس آموخته های دینی خوانده یا شنیده ایم ک از رگ گردن هم ب ما نزدیک تراست، از روح خود در ما دمیده، با رگ و پی ما آمیخته، اصلا یک جورهایی درست خود ماست!...
خودی ک اکثر ما گمش کرده ایم، کاش چراغی در دست داشتیم و از روی نادانی ب دنبال او میگشتیم، حیف ک همین کار را هم یاد نگرفته ایم و یا شاید غرور کاذب مان اجازه نمی دهد چراغ ب دست ب دنبالش بگردیم!...
اکثر ما گم کرده ی رهیم و ب دنبال چیزهای دیگر و پوشالی می گردیم!...درست حدس زدید منظورم خدا هست!...خدایی ک در وجود تک تک ما خانه دارد و روح مان از او سرچشمه و نشآت می گیرد ولی بیش تر اوقات او را گم می کنیم و سر گردانیم در حالی ک تنها کسی ک همواره پیش ماست اوست! حتی در تنهایی مطلق.
آخ... آخر چرا گم کرده ی راهیم؟!...
خدایا! چرا اینقدر ما، افراد جامعه سنگدل شده ایم ک دیگر یادی از تو نمیکنیم!... نماز اول وقت می خوانیم! ولی غافل از بغل دستی مان هستیم!...خدایا چ ب روز ما مردم آمده است؟!... بی تفاوتی مان نشان از چیست؟!!!!!!....
نمیدانم ما غریبم یا خدا!
خدایا فقط ب تو پناه!.....