ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
گاهی اوقات ب قدری افکار جور وا جور وارد ذهنم می شود ک پیش خودم می گم طرح زوج و فرد برای افکار ذهن هم ب نظر بد نیست!...ولی افسوس ک این کار امکان پذیر نیست!...ن پلیسی وجود دارد ک اجازه ورود ب محدوده طرح را ندهد و ن من توانایی دارم جلوی هجوم این همه افکار را بگیرم!...
ب نظر سریع السیر و بدون فوریت از پیش تعیین شده؛ باید یک طرح تقسیمبندی برای ذهن انجام بدهم و در آن ذهنم را ب چند قسمت تقسیم کنم و هر بخش را ب یک موضوعی اختصاص بدهم. کار؛ درس؛ خانواده؛ دوستان حقیقی؛ دوستان مجازی؛ خدا؛ دل مشغولیها؛ آینده؛ خاطرات؛ بخش مالی(خیلی واجب است خب)!. دینی، مذهبی؛ تفریحی؛ آموزشی؛ وبلاگم؛ مشتریهای وبلاگم؛ فک و فامیل؛ آدم اشتباهیها؛ حتی آدم غریبهها چون طبق یک رسم جوش همه را میزنم!...
الان ذهن مشغولیهایم زیادند و همه هم دور هم نشسته اند و حسابی شلوغ پلوغ کردهاند آن داخل را! آنقدر سر و صدا راه انداختهاند ک گاهی دادشان ب بیرون هم میرسد و دیگران میفهمند من خوب نیستم!... واقعاً من هنوز نمیدانم ک این بندگان خدا! دانههای انار چه طور دسته ب دسته با نظم و ترتیب یک جا ب صورت مسجدی نشستهاند و صدایشان هم در نمیآید!...بگذریم فضولی در کار خلقت ب من نیامده است!...
وقتی همه ی افکار ذهنم را ردیف کردم، دیدم بیچارهها ب هم چسبیده و مسجدی نشستهاند بندگان خدا! جایی برای تقسیمبندی نیست ک...
شده حکایت یک ممیز و صد قلندر! تنها کاری ک از دستم بر میآید برایشان انجام دهم این است ک اقدام ب خرید یا رهن یا اجاره یک ذهن دیگر برای افکارم بکنم!...
پس از همین جا مناقصهای برگزار میکنم، کسانی ک ذهن خالی دارند، قیمت پیشنهادی بدهند!...