بازگشت و عهد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزهای کودکی...



راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده است
هوای روزهای کودکی را
دلم می‌خواهد مثل دیروز قاصدکی را بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم می‌خواهد، دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را....
می‌خواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که
دل شکستم و دلم را شکستند
دلم می‌خواهد این‌بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم.
دلم می‌خواهد
می‌شود باز هم کودک شد؟
راستی خدا....
دلم هوای امروز را می‌کند؟

ارثیه ی کسی نیست!...


خیلی خوشحالم ک دل نوشته ها، افکار و تفکراتم ارثیه ی کسی نیست!...

می توان با این نوشته ها سفر کنم ب دنیاهای دیگر!...پرواز کنم تا بی نهایت و ب سرزمین های خیلی دور بروم...خیلی دورتر از هیچ کجا!...
می توانم پشت نوشته هایم چهره ی غمگینم را شاد نشان دهم تا دیگری متوجه غم درونم نشوند...
می توان در عین شاد بودن بی احساس شوم...
می توانم...
می توانم با نوشته هایم قایقی بسازم و دور شوم از خاک غریب!...
می توانم ب راحتی فاصله ها را کوتاه کنم...خیلی کوتاه تا لمس کنم هر آن چ ک دوست دارم...
نوشته هایم می تواند قصه باشد تا ب خواب روم!...خواب سبک و آرام...خوابی شیرین و ابدی!...
ب نظر شما با نوشته هایم می توانم....

تراز نویسی


انجام هر فعلی بدون علت ممکن نیست، بارها دوستان با ارسال میل از در خصوص علت نام گذاری وبلاگم سوال می کنند و خواستار علت نام گذاری وبلاگم ب تراز روزانه هستند.

تراز روزانه روشی در زندگیست ک توسط یکی از اساتید اهل فن و با تجربه ب من پیشنهاد شد، در این روش افراد تمام اعمال و کردار خود را پایان هر روز دقیق یادداشت کرده و کنش هایی مثبت شان را با خودکار سبز رنگ و اعمال ناپسند را با قرمز مشخص می کنند و روز بعد سعی در حذف کردارهای منفی  نموده و اعمال مثبت رو قویتر و پر رنگ تر می کنند.
شاید ب نظر انجام این کار کمی مشکل باشد ولی در عمل بسی شیرین است ب طوری ک فرد انجام دهنده هر شب قبل از خواب ساعتی رو ب یادداشت اعمال خودش می پردازد و چ بسا اگر نا بحق کوتاهی و یا خدای نکرده توهینی ب شخصی نموده بلاشک روز بعد سعی می کند ب هر نحوی شده جبران کند و از طرف مقابل عذر خواهی.
انجام این کار درست مثل جعبه یادگیری (لایتنر) است! ب طوری ک فرد با تکرار کارهای مثبت آنها را در خود نهادینه می کند.

افسوس...


دفتری بود ک گاهی من و تو
می‌نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه‌هایی ک ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
ک اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب ب چشم من بی‌خواب نخواهد آمد
ک اگر دل ب دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا ک تو باشی و من و عشق و خدا
تو نوشتی از من
من ک تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخت ترین انسانم
ولی افسوس
مدتی هست ک دیگر ن قلم دست تو مانده است و ن من