دلنوشته های کویری
دلنوشته های کویری

دلنوشته های کویری

دل نوشته

«پدر! مادر! ما متهمیم»...نویسنده: دکتر علی شریعتی

«پدر مادر ما متهمیم» از آثار گمنام دکتر علی شریعتی است و کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد ک آن را مطالعه کرده باشد. درست برخلاف کتاب‌هایی مانند «زن» و «هبوط». در این کتاب شریعتی با همان دید منتقدانه همیشگی خود تحریفات و نگاه نادرست مردم نسبت ب برخی مسائل دینی و مذهبی را محکوم می‌کند و خواننده را دعوت ب تفکر بیشتر در زمینه اسلام شناسی حقیقی می‌کند. در این کتاب دکتر شریعتی سعی کرده است تا جایی ک امکان دارد تفکرات نادرستی ک بین مردم رواج یافته و متاسفانه نسل ب نسل و سینه ب سینه منتقل گشته است را بیاورد و مسئله را برای خواننده بیشتر و بهتر باز کند. می‌توان گفت برخی باورهای موجود ک در این کتاب ک ب آن‌ها پرداخته شده است، در زمان ما قابل مشاهده نیست. با پیشرفت امکانات، سطح اطلاع مردم از مسائل دینی نیز بالا رفته است و همین امر موجب شده تا دیگر شاهد برخی اعتقادات و تفکرات اشتباه نباشیم.
در هرصورت خواندن این کتاب خالی از لطف نیست و قطعا برای شناخت بهتر دین‌تان به شما کمک خواهد کرد.

بخشی از کتاب



پدر ، مادر!
وقتی از تو پرسیدم علی کیست؟ آن‌چه می‌گفتی و زیاد به آن تکیه می‌کردی کرامات علی بود. یعنی امور اختصاصی که برای ما اقتدا و تبعیت از او ممکن نیست. حتی از جنگ‌ها و ذوالفقارش، ذوالفقار هم که حالا نیست، که از ما و شیعیان دفاع کند! می‌گفتی در خیبر را معجزه آسا کنده است، خب حالا که خیبری نیست! حالا یهود فلسطین است نه یهود خیبر! و تو برای او دیگر کاری نداری...

عاشقی یعنی...



ای دل بی‌معرفت گفتم ک عاشق نشوی

ای دل بی‌معرفت گفتم ک سویش نروی
ای دل مجنون، عشق بودت چ سود؟
زین همه اشک‌ها تو را چیزی بود؟
ای دل نامرد من ای بی‌وفا
ای ک تو بر این من کردی جفا
خوب دیدی ک در عشق کردی خطا؟
زین خطای تو بیافتادم من در این بلا
پند بیاموز ای دل نادان من
معرفت دیگر نیست در این وطن
گر تو بر او جان دهی این نشود
زین سبب او هم بر تو جان دهد
بشنو این را ای دل گریان و زار
عاشقی یعنی شکست و انتظار...

جایم خوشست در جایی که هستی!...



دستت را با دستم می‌فشارم!

در اتاقی چند متری آوای سمفونی خانه جو را دلپذیرتر می‌سازد
عرق کرده‌ام! نور وجود تو بیش از حد گرمم ساخته.
چشمانم بوی اشک می‌دهند و مزه عشق! چه معجونی می‌شوند با خیسی چهره گلگونم!
اتاق پر شده از بوی خوش اسپری چیفون!
تاریکی محض محیط دلم را روشن می‌سازد.
با نور چشمانت حرف‌های دلت را می‌خوانم، گنگ‌اند و مجهول در قوانین کتاب عشق!
و من زل زده‌ام به نگاه غریبت و تو دور می‌شوی و دور می‌شوی از من...

رفتی...



رفتی...

و بوی عطرت را هیچ نسیمی ب خانه‌ام نیاورد
رفتی و بعد رفتنت قناری‌ام روزه سکوت گرفت
رفتی و بعد از آن دیگر هیچ خنده‌ای ب میهمانی لب‌هایم نیامد!
رفتی و من...
سوگوار تمام لحظه‌هایی هستم ک خورشید نگاهت قلب سرد و یخ زده‌ام را ذوب می‌کرد...

من یک دخترم...پر از احساس، کاملا پروانه‌ای!


من یک دخترم...

دختری پر از احساس...

دختری که تمام دنیایش را برای یک لبخند شیرین پدر و مادرش می‌دهد...
شاید کوچک باشم، اما معنی حس مادری را خیلی خوب می‌فهمم. خیلی خوب می‌توانم احساس را از نگاه افراد دریافت کنم.
دلم مثل بال پروانه‌ای نازک است، طاقت هیچ دوری و ناراحتی رو ندارم، با کوچک ترین ضربه روحی، دنیایم تیره و تار می‌شود و در دست فراموشی می‌روم.
نمی‌خوام دنیا را مگر با شادی و امید در نگاه تک تک انسان‌های این کره خاکی.
هر چقدر هم که جثه‌ام کوچک باشد، باز هم توانایی دارم تا با سیاست دخترانه‌ام، دنیا رو مغلوب خود کنم.
من؛ «می توانم» را درک کرده‌ام، خوب می‌دانم تا نخواهم، انجام نمی‌شود، پس می‌خواهم بهترین‌ها را.
هر چقدر هم در کشورم بخواهند به جنس مخالف امتیاز بیشتری برای کار کردن و تحصیل در بهترین دانشگاه‌ها بدهند، باز هم این من هستم که پاشنه همت را بالا می‌کشم و می‌روم تا به بالاترین قله موفقیت دست پیدا کنم. هیچ‌کس هم نمی‌تواند جلودارم باشد.
بعله، امروز روز من است؛ من که در ثانیه ثانیه زندگیم برای بهترین‌ها می‌جنگم، من که هیچ وقت احساسم تمام نمی‌شود، من که با لبخند یک کودک تنها، شاد می‌شوم من که...