دلنوشته های کویری
دلنوشته های کویری

دلنوشته های کویری

دل نوشته

زندگی ب سبک شیر!...



با توجه ب این ک بیننده ی پر و پاقرص حیات وحش هستم و زندگی و خصوصیات حیوانات برای من بسیار جذاب است لذا دیدن صحنه های زندگی حیوانات ب خصوص حیواناتی ک در بین ما ب درنده خویی شهرت دارن از جذابیت خاصی برخوردار است...
و البته گه گاهی نیز از کودکی سوال پیش می آمد ک چرا وسط این همه حیوان رنگ و وارنگ، شیر را سلطان جنگل می دانند؟...
بچه ک بودم این سوال را بارها از مرحوم پدر می کردم ولی جواب قانع کننده ای دریافت نمی کردم...کم کم ک ب سن مدرسه رسیدم و توانایی خواندن پیدا کردم مشاهده نمودم در کتب پارسی باستان از جمله کلیله و دمنه، از شیر ب عنوان سلطان جنگل نام برده شده است...تا این ک چند وقت پیش مطلبی توسط یکی از دوستان عزیز ب من میل شد با عنوان:
چرا ب شیر سلطان جنگل می گویند؟
ب نظرم خالی از لطف نبود ک متن کامل این میل، ب اشتراک شما دوستان گذاشته شود تا شما نیز با خواندن آن، از زندگی زیبا و بزرگ منشانه شیر اطلاع پیدا کنین...
متن کامل میل:
تا ب حال برای تان پیش آمده کنجکاو شوید. بدانید چرا شیر را سلطان جنگل میگویند؟
در حالی ک نه بدن ورزیده گوریل، نه قدرت بازو خرس، نه سرعت پلنگ، نه خیز آهو، نه درندگی گرگ، نه شکم بارگی کفتار و نه حیله گری روباه و نه…. دارد!...
چه چیز سبب دادن این عنوان برای شیر شده است؟
شیر را ب دلیل خصایص رفتاری ک دارد سطان جنگل می گویند!...
1.    زیرا شیر تا گرسنه نباشد شکار نمی کند!...پس "درنده خو" نیست!...
2.    در وقت گرسنگی شکاری ب اندازه ی نیازش انتخاب می کند و نه بیش تراز نیازش!...پس "طماع" نیست!...
3.    در بین حیوانات قوی ترین را برای صید انتحاب می کند!...پس "ضعیف کش" نیست!...
4.    از میان حیوانات ماده، ماده های بار دار را انتحاب نمی کند!...پس "رحم وشفقت" دارد!...
5.    بعد از شکار، اول اجازه می دهد اعضاء خانواده اش تغذیه کنند!... پس "از خود گذشتگی" دارد!...
6.    هیچ گاه مانده ی غذا خود را دفن و یا دور از دسترس سایر حیوانات نمی گذارد!... پس "بلند نظر و سفره گذار" است!...
و آخر این ک
7.    ب وقت کهولت و مریضی از گله جدا می شود تا مزاحم آنها نباشد!...پس " متکی ب خود و خودباور" است!...
با دقت در زندگی شیر، متوجه ی تک تک این وقایع می شویم...امیدوارم ک بتوانیم چون شیر، بزرگ منش زندگی کنیم!...

زنان زیبا از دیدگاه خانم میلاانی!..


زنان زیبا شبیه پرنسس‌های دیزنی‌لند و باربی نیستند، شبیه واقعیتند.
شبیه زنی ک گاهی دست‌های خیسش را با دامنش پاک می‌کند، و اشک‌هایش را با سر آستینش.
نه چشمان آبی دارند، نه ناخن‌های‌شان همیشه لاک زده. نگران پاک شدن رژ لب‌های‌شان هم نیستند.
زنان زیبا، زنانی هستند ک خود را باور دارند و می‌دانند ک اگر تصمیم بگیرند، قادر ب انجام هر کاری هستند.
در توانایی و عزم یک زن ک مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می‌کند، شکوه و زیبایی وجود دارد.
در زنی ک اعتماد ب نفسش از تجربه‌ها نشأت می‌گیرد و می‌داند ک می‌تواند ب زمین بخورد، خود را بلند کند و ادامه دهد، زیبایی بسیاری وجود دارد.

 - سرکار خانم تهمینه میلاانی -


چند سوال:

  1. زیبایی از نگاه شما چیست؟
  2. زنان زیبا از دید شما ب چه زنانی گفته می شود؟
  3. از دید شما چه ملااک هایی تعیین کننده ی زن زیبا است؟
  4. منظور از صورت و سیرت زیبا چیست و چه تفاوت هایی با هم دارند؟

منتظر حضور سبز تک تک دوستان هستم...

پیشاپیش از همگی شما دوستان و عزیزان تشکر می شود...

سپندارمذگان فرخنده باد!...


سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد....و آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، ک از بیست قرن پیش از میلاد، میان آریائیان روزی موسوم ب روز عشق یا اسفندارمذگان بوده است.
این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، ک شش ماه اول سال سی و یک روز حساب می شود، شش روز ب جلو آمده و دقیقاً مصادف می شود با ۲۹ بهمن.
در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر این ک ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.
ب ‌عنوان مثال روز اول "روز اهورامزدا"
روز دوم، "روز بهمن - سلامت، اندیشه" ک نخستین صفت خداوند است
روز سوم، "اردیبهشت" یعنی "بهترین راستی و پاکی" ک باز از صفات خداوند است
روز چهارم، "شهریور" یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" ک خاص خداوندگار است
و
روز پنجم "سپندارمذ" بوده است.
"سپندارمذ" لقب ملی زمین است یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت ب همه عشق می‌‌ورزد. زشت و زیبا را ب یک چشم می‌‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد. ب همین دلیل در فرهنگ ایران باستان "سپندارمذ" را ب‌ عنوان نماد عشق می‌‌پنداشتند.
پسوند "گان" هم ب معنی "جشن" است، و در نتیجه "سپندارمذگان" ب معنی "جشن سپندارمذ" - جشن روز زن و زمین- است.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌‌شده است ک در همان روز ک نامش با نام ماه مقارن می‌‌شد، جشنی ترتیب می‌‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت ک در ماه مهر، "مهرگان" لقب می‌‌گرفت.
همین طور روز پنجم هر ماه "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" نام داشت ک در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان می‌‌گرفتند.
"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است ک هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند.
در این روز زنان ب شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، ب آن ها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند. جشن "سپندارمذگان" یا "اسفندگان"، روز گرامی داشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خرد ورزى بیش ترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خود گذشتگى فراوان ترى است ک هر یک از این دو ب تنهایى راه ب جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم ب ایستایى مى کشانند.
اگر مردان بدنه ی هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند ک پیکره ی بى موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام ب تنهایى ب اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است.
ملت ایران از جمله ملت هایی است ک زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، ب مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌‌گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده ی فرهنگ، نحوه ی زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان‌بینی ایرانیان باستان است.
روز سپندارمذگان بر تک تک شما مهربانان بزرگوار مبارک باد...

تقدیم با عشق ب شما عزیزان:


عاشق و شاد باشین همواره...
-------------------------------------
پی نوشت:
منبع: http://www.rozanehonline.com

دسته بندی!...


در زندگی خود اگر دقیق شویم، دوستان، همکاران، اعضاء فامیل و ... را می توانیم ب دو دسته ی کلی تقسیم کنیم...

کسانی ک با دیدن و در کنارشان بودن ب ما آرامش می دهند و افرادی ک همیشه ی خدا مخالف نظر و عقیده ی ما هستن!...
البته صفت همیشه درست نیست ولی منظور اینست ک بیش از 75 درصد مواقع مخالفت خود را با نظر و رأی ما اعلاام می کنن...
هر چند ک ممکن است گاهی مخالفت شان ن ب خاطر این ک در آن موضوع علم و تجربه ی لازم را دارن بلکه ب خاطر اینست ک کلاا عادت شده و برایشان ملکه ی ذهن گشته تا همیشه ساز مخالف جمع را داشته باشن...
در هر صورت این دو گروه در کنار ما اگر باشن ب نوعی زندگی را شیرین و شیرین تر می کنن و چ بسا در خیلی از موارد باعث پیشرفت ما در خیلی از مسائل زندگی، کاری و روزمره می شوند...
با نگاه ب نظر افلاطون نیز می توان پی برد ک فلاسفه ی قدیم نیز ب این امر وافق بوده اند...
افلاطون می گوید:
اﻓﺮﺍﺩﯼ ک ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ب ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ می دﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ک ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ی ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ب ﻣﺎ ﺩﺍنش!!
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ب ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ب ﺩﺍﻧﺶ…
حالا یک سوال:
ب نظر شما برای کسب علوم مختلف نیازی ب عبور از سد کنکور و کسب مدرک دانشگاهی هست یا ن و یا شما هم با ابن سینا هم عقیده هستین ک تجربه بالاتر از علم است!...
منتظر نظرات شما دوستان عزیز هستم...
پیش پیش از همگی شما عزیزان سپاس گزاری می گردد...

دم نوش ویژه ی سر آشپز مینا!...


ب یکی از دوستان خوب وبم قول داده بودم ک دستور تهیه یک دم نوش سرشار از آنتی اکسیدان براشون میل کنم ولی از آنجائی ک تک تک دوستان برای من عزیز هستن و سلاامتی و شادی من در گرو سلاامتی  و شادی اونا هستش تصمیم گرفتم تا طرز تهیه این دم نوش رو در وبم قرار بدم تا کلیه ی دوستان از اون بهره مند بشن...
مواد اولیه:
1. لیمو ترش شیرازی تازه چند حلقه ی نازک البته با پوست و بدون هسته( لیمو رو تمیز بشورین و ضد عفونی کنین – بد بشورین و مشکل ساز بشه خودتون مقصرین! نندازین گردن من!...)

2. چند تیکه پرتقال بدون پوست و هسته...

3. گل ختمی مقداری

4. عناب اصل بیرجندی چند عدد البته درشت باشه

5. دارچین نکوبیده یک تیکه، حدودا اندازه ی انگشت سبابه

6.  زنجبیل تازه، حدود سه سانتی متر، پوست کنده و ب قطعات کوچیک خرد کنین

7. به رنده و خشک شده ( در صورتی ک ندارین می تونین از به تازه استفاده کنین) مقداری

8. سیب قرمز رنده و خشک شده  (در صورتی ک ندارین می تونین از سیب تازه استفاده کنین) مقداری

9. برگ درخت به خشک شده( در صورتی ک ندارین می تونین از عطاری ها تهیه کنین و یا کلاا بی خیالش بشین) چند برگ

10. آویشن شیرازی خشک شده یک قاشق غذا خوری

11. زعفران دم کرده یک یا دو قاشق غذا خوری( منظورم زعفران حل شده و محلول در آب هستش ن پودر زعفران)( در صورتی ک دچار حساسیت ب این ماده و یا دچار سرماخوردگی هستین از مصرفش خود داری کنین و بی خیالش بشین)

12. زرشک کوهی دو قاشق غذا خوری( در صورتی ک قادر ب تهیه زرشک کوهی نبودین می تونین از زرشک معمولی استفاده کنین)

13. چند تیکه نبات( ولی من معمولاا بدون نبات درست می کنم و بعد از تهیه و رسیدن دمای دم نوش ب دمای بدن انسان یک قاشق مرباخوری عسل اضافه می کنم)

14. آب ب میزان لازم

در صورتی ک سرماخورده هستین مختارین ک ماده ی زیر رو بهش اضافه کنین و گر ن همون مواد بالا کافیه!...
15. تخم گشنیز دو قاشق غذا خوری سر پر( دم کرده و بخور تخم گشنیز ب تنهایی برای سرماخوردگی و رفع مشکلات سینوس ها خیلی مفیده)

16. یک عدد قابلمه( ترجیحا استیل یا لعابی باشه)

طرز تهیه:
مواد 1، 2، 4، 5، 12 رو تمیز شسته(در صورتی ک تخم گشنیزتون رو از عطاری تهیه کردین بهتره تمیزش کنین) و همه ی مواد رو با هم داخل قابلمه ریخته و ب اندازه ی لازم آب بریزین و بذازین روی گاز تا جوش بیاد بعد از این ک ب جوش اومد حدود سه دقیقه اجازه بدین بجوشه و بعد از اون معجون ب دست آمده رو داخل قوری نسبتا بزرگی صافی داری خالی می کنین و می ذارین روی بخاری یا شعله ی کم گاز (ب شرطی ک شعله پخش کن روی شعله قرار بدین) تا دم نوش تون کاملاا دم بکشه و آماده بشه واسه خوردن...

حالاا دیگه وقت خوردنش!...نوش جاان...
بین خودمون باشه من هر روز محل کارم، یکی از کارم درست کردن دم نوشه، از وقتی ک دم نوش پاش ب محل کارم باز شده، همکاران محترم دیگه سراغ چایی نمی رن!...
اگه هم روزی مواد لازم تهیه دم نوش رو نیارم بدا ب حاالم!...اون روز آقای دکتر تنبیه و توبیخم می کنن با درج در پرونده!...