دلنوشته های کویری
دلنوشته های کویری

دلنوشته های کویری

دل نوشته

سبد سبد مهربانی تقدیم تو باد!...


دوست دارم سبدی از گل های رز قرمز، یاس و نرگس در دست بگیرم و ب تمامی دنیا سفر کنم و ب همه ی اهل زمین شاخه های از یاس و نرگس و رز هدیه دهم!...

دوست دارم سبد سبد شکوفه های مهربانی را بر سر اهل زمین بریزم!...شاید ک در دل سنگدلان، چراغ امید و محبت روشن گردد!...

دوست دارم دست در دست مهربانی، امید و محبت ب تمامی دنیا سفر کنم و نور امید، محبت و عشق بر دل های همگان بتابانم!...

دوست دارم پیغام بر مهربانی باشم تا همگان بدانند، مهربانی، مهر و محبت، امید و رأفت نمرده اند!...

دوست دارم لطیف ترین احساسم را نثار دوستانم کنم تا بدانند ک چقدر دوست شان دارم...

راستی شما چه دوست داری؟!...



حکایت دستان من!...


دختر کوتاه قد و یا ب قول بعضی ها دیلاقی نیستم!...
قد نسبتاً بلندی دارم و دستهایی ب مراتب درازتر از قدم!...
دیروز ک ب خیاط خانه رفتم این را متوجه شدم!...
خانم خیاط بعدی از اندازه گیری نگاهی متعجبانه ب من انداخت ولی چیزی بر زبان نیاور!...برق چشمانش ب من فهماند ک دستانم درازند!...
آری، دستان من دراز و باریک هستن ولی هیچ گاه ب دستان کسانی ک دوست شان داشته و دارم نرسیده و نمی رسد!...
تعجب نکنین، فقط ب این خاطر ک موقع رفتن بگذارم بروند!...
دستهای من درازند ولی هیچ وقت بر روی شانه های دوستانم نرسیده اند! تا مواقع نامردی بزنم بر روی شانه های شان و بگویم:" رفیق خودتی!"
دستهای دراز من هیچ وقت، موقع تنهایی ها ب دور کسی حلقه نشده اند و نمی شوند!...
می دانید دستان دراز من ب چ دردی می خورد؟!...
ب این درد، ک بگذارم شان روی هم و رفتن ها را نظاره و گریه کنم!...
نامردی های روزگار را ببینم و تنهایی ها را در دل غصه خورم!...
دستان من فقط  با متراژ خانم خیاط خانه دراز بودند!...
دستان من فقط ب قواره ی من دوخته شده اند!...

بر ما نظری کن ک در این شهر غریبیم!...


نمی دونم شما هم صبح ها رادیو جوان رو گوش می کنین...

برنامه ی با عنوان جوان ایرانی سلاام...با مجری گری پیمان طالبی ک باید اعتراف کنم یکی از دلایل جذب شنونده وجود ایشونه...
خدا ب سلاامت دارشان...پر از انرژی و نشاط برنامه رو اجرا می کنن...
هر روز صبح ساعت 7؛ آیت الکرسی پخش می شه ک برای کسب انرژی و آرامش کل روز لازمه...
یکی از موارد جذاب این برنامه تصنیفی ب نام " ره عشق" با صدای دل نشین " محمّد معتمدی" هستش ک ساعت 8 صبح هر روز از رادیو جوان پخش می شه...هر چند اون زمان سرکارم ولی هر روز از طریق رادیویی ک برای محل کار تهیه کردم خودم رو ملزم ب گوش کردن می کنم...
این تصنیف از این جهت ساعت 8 پخش می شه ک دلاای شنونده ها رو ب سمت امام مهربانی ها – امام رضا(ع) – پرواز بده و باعث بشه شنونده ناخودآگاه در دل ب حضرت سلاام بده و حال دل شنونده رو ب نوعی عطر آگین کنه!...
هر چند احتمال دیدن این پست توسط عوامل شبکه ی جوان بسیار کمه ولی شایسته است ک ب نیابت از کلیه ی همکاران خوبم از تلااش های این دوستان تشکر کنم...

امید ک امام مهربانی ها همیشه ی خدا واسطه ی فیض باشن جهت رسیدن شما دوستان ب تک تک آرزوهای قشنگ و زیباتون...

-----------------------------

پی نوشت:تصنیف مورد نظر رو جهت دانلود بر روی وبلاگ قرار دادم...کافیه بر روی کلمه ی امام مهربانی ها – امام رضا(ع)  – کلیک کنین...در ضمن شعر این تصنیف زیبا از مولاانا هستش...
شادی و سلاامتی تک تک شما دوستان عزیز آرزوی من هستش...


دلم مرهمی می خواهد ازجنس خودت!...


با نزدیک شدن عید و گذر از خیابان ها و کوچه های شهر گاهی مواردی را می بینی ک دل هر بیننده ای را سخت آزار می دهد!...

این گونه مواقع هیچ چیز تسکین دهنده ی دل پریشان و بی قرارت نیست!...

فقط دوست داری ب دشت و بیابان سر بگذاری و فقط ناله کنی از جماعتی ک سرهایشان رو ب مثابه ی کبک ب زیر برف برده ان!...

واقعاً علی(ع) چ می کشید ز دست ما امتش!...
خدایا!
فقط صبری!...

هوای حوا!...



انسان است دیگر!...
گاهی دلش می گیرد ب وسعت آسمان!...
و افسوس زمانی ک این گرفتگی با هیچ بارانی تسکین نیابد!...
خدایا!
از سختی روزگار فقط ب تو پناه می آورم ک بهترین پناه گاهی!...