دلنوشته های کویری
دلنوشته های کویری

دلنوشته های کویری

دل نوشته

تکه تکه شدن خوبی ها!...


یادمه چند سال پیش جرأت نوشتن کلمه ی" س ب ز" را ب صورت سر هم نداشتیم!...حتی جرأت پوشیدن لباسی هم رنگ آن را!...محکوم می شدیم ب ....!!!!!!!!

این روزها ک در حدود یک ماه تا فصل جدید مانده است و گاهی نیز از دوست و آشنا پیام های تبریک 40 روزه و ارسال کامیون های پر از گل از طریق پیامک ب سمتت روانه می شود باز جرأت نوشتن سرهم " ب ه ا ر" را ندارم!...
چون مطمئنم ب زودی روزی می رسد ک باید "م ه ر ب ا ن ی"، "ا م ی د"، "آ ر ز و" و...را جدا از هم بنویسیم!....
گویا کم کم تمامی خوبی ها تکه تکه می شوند!...

دل تنگ می شود دلم، گاهی خیلی ساده!...



همه می گویند عصر جمعه ها دل گیر است و احساس دل تنگی می کنی ولی من می گویم:
دل تنگی از ظهر پنج شنبه پاورچین، پاورچین ب سراغ آدمی می آید!...
و آدم این جا صدای شاملو را نیاز دارد ک با لحنی خسته بگوید:
طوفان خنده‌ها!...
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
سرتاسر وجود  مرا
گویی
چیزی بهم فشرد
تا قطره‌ای ب تفته گی  خورشید
جوشید از دو چشمم
از تلخی  تمامی  دریاها
در اشک ناتوانی خود ساغری زدم!...

هوای سفر!...



هوا این روزها ناجور بهاری شده است!...
دلم سفر می خواهد!...
با چمدانی در دست...
و
کوله باری از مهربانی و عشق!...
از این جا تا بدان جا ک بتوانم!...


Everybody listen to me repeat after me: BA!...


خیلی اهل نگاه کردن ب تلویزیون و دیدن فیلم و سریال های رسانه ی ملی نیستم!...ن این ک اهل ماهواره باشم، ن!...از این وسیله هم خیلی خوشم نمیاد و خیلی بندرت خونه ی دوست و آشنا گه گاهی اخباری، حیات وحشی و موضوعات علمی نگاه می کنم...البته ناگفته نماند از شنونده های پر و پا قرص رادیو جوان، علی الخصوص برنامه ی صبح بخیر جوان ایرانی، پاتوق شبانه و کافه جواان هستم...
ولی بر حسب اتفاق، روز جمعه – دهم بهمن ماه – در حین اتو کردن مانتو و شلوار و... بودم ک برای شکستن سکوت حاکم بر فضا، تلویزیون رو روشن کردم...تلویزیون در حال پخش برنامه ی تحلیلی و کارشناسی! دیدار فوتبال ایران و عراق در جام ملت های آسیا بود و با رئیس فدارسیون در این زمینه صحبت می کرد!...و این گونه شد ک دیدن و گوش کردن رو ب اتو کشیدن ترجیح و بیننده و شنونده ی برنامه  شدم!...
در ورزش ما معمولا و شاید هم بهتره بگم اکثر مواقع مرسوم شده پس از یک پیروزی غیر منتظره و بس عجیب و حتی یک پیروزی قابل پیش بینی، همه ی مسئولین و دست اندرکاران امر خطیر ورزش، در این رسانه ی ب اصطلاح ملی، با سینه های ستبر و ژست های آن چنانی، این پیروزی را برنامه ریزی اصولی و درست خودشان و خاصان ورزشی می دانند و اظهار می کنن ک این پیروزی یک شبه حاصل نشده و نتیجه تلاش های شبانه روزی و چندین ساله ی فعلاا آقا و یا خانم مسئول می باشد!...و این وسط بازیکنان طبق معمول همیشه کشک، کشک!...
اما فقط کافیست، خدای نکرده ب هر دلیلی، باخت نصیب تیم بخت برگشته گردد، آن وقت است ک ب دنبال شناسایی عوامل شکست و ناکامی تیم می افتن، همانند یافتن سوزنی در انبار عظیم کاه!...در این هنگام انواع و اقسام کارشناس ریز و درشت! پیدا می شود و همگی ب دنبال، ب اصطلاح مقصر واقعی می گردن!...و بعد از معرفی عوامل شکست یا افراد دخیل در ناکامی، تا دوره و مسابقات بعدی خدا یار و نگهدار همگی!...
این وسط ما مردم فهیم و هواداران پر شور می مانیم و گوش هایی ک گاها شک می کنم ک خودم هستم یا " جیگرم! جیگرم! جیگرم!" یا شاید هم ب قول آن بنده خدایی ک می گفتن:" سیزده ب در و رسم قدیمی کاهو سکنجبین خوران در این روز ایشان را یاد چرای گوسفندان می‌اندازد" همان بع بعی توی کلاه قرمزی هستیم!

Everybody listen to me repeat after me: BAAAAAAAAA
-------------------------
پی نوشت: معمولاا وقتی سکوت بر فضا حاکم هست، برای شکستنش، شروع ب آواز خوانی ب سبک سیما بینا یا گوگوش می کنم!...

مونالیزای وجودی من!...


کمتر از مونالیزا نیستم!...

اگر ک نگاهم کنی...

شک نکن، هم چنان بر دردهایم لبخند می زنم!...